سخت توی کامپیوتر بودم،مطلبی می خواندم درباره نانوراکتورها،دختری که تنها به چهره می شناسمش و نه تنها اسمش را نمی دانم بلکه حتی رشته و مقطع تحصیلی و اینکه اینجا چه می کند هم نمی داند،پلاستکی گرفت جلویم و چیپس سیب تعارف کرد.

به دست هایم نگاه کردم،گفتم آخه دستام کثیفن!نگذاشت بروم الکل بیاورم،از الکل خوشبوی خودش پاشید روی دستم و با هم چیپس سیب خوردیم.

باز هم دارم به نیما یوشیج فکر می کنم!آنجا که برای پسرش نوشت،از این به بعد همه چیز دنیا تکراریست جز مهربانی!

آنچه که دانشگاه از آدمی می سازد!

هر کسی کار خودش،بار خودش،آتیش به انبار خودش!

برای دختر مهربانی که صاحب چیپس های سیب است!

چیپس ,هم ,مهربانی ,الکل ,نمی ,روی ,چیپس سیب ,باز هم ,خوردیم باز ,سیب خوردیم ,هم دارم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

توصیه های تحصیلی سرویس وبلاگدهی Mr.Electron اَیّام !!!دلنوشته های یک بسیجی کتاب تاریخ مردم ایران عبدالحسین زرین کوب وبلاگ آموزش پرورش سهند اسکو دفتر روانشناسی زهرا سرچاهی فروشگاه اینترنتی مبلمان آموزشگاه موسیقی سرنا